خاطرات من

در اینجا از روزانه هام مینویسم

خاطرات من

در اینجا از روزانه هام مینویسم

خود شفقتی

سلام به همه عزیزان

دیروز با مشاورم جلسه داشتم و از احوالات این مدتم گفتم که حوصله هیچ کاری رو ندارم و بعد از آنفولانزای سختی که گرفتم از نظر روحی هم خیلی مودم پایین اومده.با هم صحبت کردیم و ایشون نظرش این بود که بیشتر روی شفقت با خود و همدلی کار کنم.خیلی جالب بود برام من که فکر میکردم همدلی کردن رو بلدم فهمیدم فقط یه تعریف کلی رو ازش میدونم و تو عمل میمونم.

دیگه اینکه امروز عصر وقت آرایشگاه دارم برای مشاوره رنگ و کراتین.خوشحالم که یه تغییری تو ظاهرم میدم.

مامانمم خیلی دلشون میخواست این تعطیلی رو پیششون باشیم خودمم دوست داشتم اینه که تصمیم به این شد که این هفته بریم ولایت.

از این بابت خوشحالم.


تراپی

سلام سلام

دیروز دومین جلسه با تراپیستم بود.خیلی راضیم از روشی که داریم با هم میریم جلو.اگرچه باید همش افکارم رو بررسی کنم و روی کاغذ بیارم تکنیک هایی رو که بهم یاد داده اما خیلی روی حالم اثر گذاشته.

دیروز را با پسری خیلی آرومتر گذروندم و نه تنها پای قوانینی که براش گذاشتم بودم بلکه اونم از همراهیهای من تو بازی خیلی خوشحال بود.



روز مادر امسال

سلام دوستای عزیزم

خوبید؟

دیروز برام یه روز فراموش نشدنی بود.بعد از اینکه از باشگاه اومدم ،دیدم پسری لباس بیرون تنشه گفتم مامان جان کجا میری؟گفت: با بابایی بیرون بودیم تازه رسیدیم.بعد که رفتم تو اتاق در زد و با یه شاخه گل و یه مام اومد تو اتاق به عنوان کادوی روز مادر.همسرم هم زحمت کشیده بود یه عطر خوش بو برام خریده بود.

چیزی که خیلی بهم چسبید اینکه با وجودیکه از پول توجیبی پسری خیلی کم تو کارتش مونده بود با همون مقدار کم رفته بود و برام کادو خریده بود.خیلی برام باارزش بود و اشکم دراومد.

خدایا شکرت به خاطر زندگیم.به خاطر داشتن پسرم و همسر مهربونم.